اتوبوس تند میرفت و جاده پر از گردنه

با توجه به اتفاقات اخیر منم احتمال دادم که ممکنه انا لله و انا.

در نتیجه به طور طبیعی یه سوال از خودم پرسیدم،اگه آخرین لحظات عمرت باشه چیکار میکنی؟

خب مدتی فکر کردم و نوشتم و نوشتم.

ولی در نهایت به این نتیجه رسیدم که میخوام کتابم رو بخونم و به موسیقیم گوش بدم.همین!

درست مثل حس خوردن یک آبنبات چوبیِ گردِ سبز با طعم سیب ترش.

همیشه همین بوده جوابم به این سوال که اگه فلان وقت فرصت داشته باشی چیکار میکنی؟

این بوده که "زندگی" میکنم.

آره اگر مُردم بگید در حال خوردن یک آبنبات چوبیِ گردِ سبز با طعم سیب ترش بود.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها